به گزارش خبر دیشموک، گروه زندگی؛ زینب نادعلی: یکی از ویژگی های بارز محمدرضا شاه خوشگذرانی با زنان و هوسرانی بود این را میتوان از تمام خاطرات،یادداشت ها و حرف های اطرافیانش فهمید. تا آنجا که ملکه مادر در رابطه با محمدرضا پهلوی اینطور میگوید: «محمدرضا در برابر دختران موطلایی تسلیم محض بود.».شاه چنان بیدغدغه از مشکلات مردم و سقوط خود به عیاشی مشغول بود که حتی در آخرین ماههای حکومتش دست از فساد اخلاقی برنمیداشت.
تحصیل یا خودنمایی برای دختران و رابطه نامشروع!
در سال ۱۳۱۰ شمسی محمدرضا پهلوی به اتفاق دو تن از همکلاسی هایش به نام های حسین فردوست و مهرپور تیمورتاش روانه شهر سوئیس شد تا در کالج «لُه روزه» به ادامه تحصیل بپردازد.
فردوست درباره خاطرات مدرسه «لُه روزه» سویس می گوید:«مسأله ای که در رابطه با محمدرضا در آن مدرسه رُخ داد، این بود که او به علت بلوغ، به تدریج عضلات بدنش قوی شده بود. محمدرضا از نظر جسمانی نسبت به سنش نیرومندتر بود و از این امر، احساس غرور می کرد و بعدها تا زمانی که برایش میسر بود، این قدرت بدنی را حفظ کرد. در مدرسه، یک محصل مصری بود که زور بازویی داشت و مشت زن خوبی بود و دنبال حریف می گشت. بعضی وقت ها که دختری در اتاق بود و ولیعهد می خواست برای دخترک خودنمایی کند، برای مصری شاخ و شانه می کشید که حریف منم! ناگهان به جان هم میافتادند و طوری یکدیگر را می زدند که برای پانسمان به بهداری انتقال می یافتند! هر روز همین بساط بود.»
اما داستان هوسرانی محمدرضا شاه به همین قلدری و خودنمایی در مقابل دختران فرنگی ختم نمیشد. او در طول تحصیلش عاشق یکی از مستخدمهای مدرسه شد و با او ارتباط نامشروع برقرار کرد. دخترک بیچاره که قربانی هوسرانیهای محمدرضا پهلوی شده بود. با دریافت پول مجبور شد که هم بچه را سقط کند و هم از آن مدرسه برود.
فردوست که یکی از صمیمیترین دوستان محمدرضا شاه بوده ماجرا را اینطور توصیف میکند:« در مدرسه لهروزه، حدود ۴۰ کُلفَت کار میکردند، یکی از آنها که از همه زیباتر و جذابتر بوده توجه محمدرضا را جلب میکند که با کمک «ارنست پرون» (دوست محمدرضا) موفق میشود او را به اتاق خود بیاورد.
ارتباط جنسی محمدرضا با آن دختر سرانجام به آنجا کشید که دخترک ادعا میکند که آبستن شده است. محمدرضا در برخورد با این مشکل فردوست را به کمک میطلبد، چون نمیخواهد پدرش یا نفیسی از این ماجرا خبردار شوند. فردوست نیز پیشنهاد میکند که این مشکل را با پول حل کند.»
رضاشاه پس از بازگشت محمدرضا از سوئیس به ملکه مادر سفارش کرد که برای جلوگیری از رابطه محمدرضا با زنان ناباب، یک خانمی برای او به دربار بیاورند. درباریان برادرزاده ساعد مراغهای را که زن مطلقهای به نام فیروزه بود با پرادخت ماهیانه سیصد تومان به دربار آوردند و تا ازدواج محمدرضا و فوزیه با او بود.
هم فوزیه هم معشوقه!
رضا شاه پسرش را خوب میشناخت و هوسرانی او را دیده بود به همین خاطر دغدغه رضاشاه در سالهای پایانی حکومتش، گزینش همسر برای پسرش بود. او برای حل این مسئله، افراد بسیاری را مورد مطالعه قرار داد. در این بین، احمد راد، وزیر مختار ایران در قاهره که از معتمدان رضاشاه بود، به وی پیشنهاد کرد با خاندان سلطنتی ملک فاروق در مصر وصلت کند. او گزارشی از خواهران ملک فاروق، پادشاه مصر را به انضمام تصویری از فوزیه برای رضاشاه فرستاد که مورد پسند وی واقع شد.
اما این ازدواج سرانجام خوبی نداشت و همچنان محمدرضا پنهانی و دور از چشم فوزیه هر شب معشوقه جدیدی میطلبید. وقتی زمزمه های خیانت شاه به گوش فوزیه رسید و مشت محمدرضا در مقابل فوزیه باز شد. او تصمیم به ترک ایران و طلاق گرفت.
شاه در آن زمان با دختری به نام دیوسالار رابطه داشت و شب ها پنهانی با ماشین شخصی به منزل او میرفت و ساعاتی بعد برمیگشت. حتی برخی از همسایه های دیوسالار هم متوجه این موضوع شده بودند. وقتی موضوع به اطلاع فوزیه رسید او سر قرار همیشگی شاه رفت و محمدرضا را که از خانه دیوسالار بیرون آمد،مشاهده کرد.
فسادی که پس از طلاق فوزیه غیر قابل کنترل شد!
رفتن فوزیه باعث گستاخی بیشتر شاه شد تا آن حد که حتی آپارتمانهایی در تهران دست و پا کرد تا بتواند با زنان جوان خلوت کند. فکر کنید شاه مملکت در همسایگی خانه شما مشغول فساد و شهوت رانی باشد!
معروفترین معشوقهی شاه در این دوره، پروین غفاری بود. پروین غفاری، «۱۶-۱۷ ساله، مو بور، زیبا و بلند قد»، دختر میزا حسن غفاری همدانی یکی از کارمندان مجلس شورای ملی بود. فردوست یک روز در باشگاه افسران با وی و مادرش آشنا شد و چون سلیقه شاه را میدانست او را به شاه معرفی کرد. سرانجام با دلالی فردوست، ترتیب ملاقات وی با شاه در سرخ حصار داده شد.
پروین غفاری کم کم به دربار راه یافت و در حال و هوای ملکه شدن، از شاه حامله شد. اما شاه وی را مجبور کرد تا توسط پروفسور عدل، دوست شاه سقط جنین کند. شاه پس از بهبودی پروین، خانهای در خیابان کاخ نزدیک کاخ مرمر برای وی خریداری کرد تا به او نزدیکتر باشد. سرانجام پس از مدتی پروین از چشم شاه افتاد و مانند تفاله ای از دربار رانده شد. پروین غفاری پس از پیروزی انقلاب اسلامی خاطرات خود را در کتابی به نام «تا سیاهی …» منتشر کرد.
غفاری در این کتاب یکی «از خصوصیات بارز شاه را زنبارگی» او میداند که «دست از هرزگی برنمیداشت و در تمام بزمهای شبانه با دریدگی به زنان و دختران چشم میدوخت و به بهانههای مختلف سعی میکرد با آنها تنها باشد و یا آنان را به رقص دعوت کند.»
وقتی آوازه زیبایی ثریا به گوش شاه رسید!
آوازه زیبایی ثریا که به گوش شاه رسید. خواهرش شمسی را فرستاد تا به دیدن او برود. تشریفات عروسی شاه و ثریا که فراهم شد در یکی از روزهای مهر ماه ۱۳۲۸ فردوست به خانه پروین رفت و مقادیری وجه نقد با خود برد و پیغامی از شاه به او رساند که همه چیز بین شاه و پری تمام شده است. آخرین دیدار شاه و پری در مراسم ازدواج محمدرضا با ثریا بود. پروین سعی کرد با بهترین آرایش در مراسم شرکت کند و با همه گرم بگیرد و شاه را رنج بدهد. شاه با دیدن پری اخمی کرد و تعجب میکند چه کسی او را دعوت کرده است!؟
طولی نکشید که ثریا نیز به دلیل نازایی مجبور به طلاق و بازگشت به اروپا شد. اما او در بخشی از خاطرات خود بیان کرده پیشنهاد طلاق فقط به دلیل نازایی نبود. شاه دم دمی مزاج از او سرد شده بود و تمایلی به او نداشته.
معشوقههای پرخرج آمریکایی محمدرضا شاه
رفتن ثریا مثل رفتن فوزیه حکم آزادی را برای رضا شاه داشت آنقدر که برای هر شب خوشگذرانیاش هزینههای زیادی را متحمل میشد. محمدرضا در آن زمان دلباخته مهمانداران موطلایی هواپیمایی لوفتهانزا بود. پولهای زیادی را صرف میهمانداران لوفتهانزا میکرد و یک قسمت از دربار مسئول دعوت و پذیرایی از میهمانداران بود. برادر و خواهر شاه هم که این موضوع را فهمیده بودند، در ترتیب ضیافت میهمانان هواپیمایی برای شاه فعالیت میکردند.
شاه کم کم عاشق ستارههای سینمایی و ملکههای زیبایی شد و با هزینههای سرسامآور به مراد میرسید. یکی از معشوقه های محمدرضا یک دختر آمریکایی ۱۹ ساله بود که ملکه زیبایی جهان بود . چند بار با محمدرضا ملاقات کرد و به او نیز یک سری جواهر داد که حدود یک میلیون دلار ارزش داشت!
اما در آن بین معشوقهای که بیش از همه در کاخ رفت و آمد داشت، گیتی خطیر بود که در آستانه ازدواج با فرح، حدود یک میلیون تومان پول نقد و همین حدود جواهر به او داده شد تا راهی رم شود.
درخواست شرم آور شاه از موسسات فساد اروپا
محمدرضا در ۴۰ سالگی برای بدنیا آمدن ولیعهد با فرح دیبا ازدواج کرد هرچند که انتظار میرفت کهولت سن میلش را به زن بارگی و فساد کمتر کند. اما او حتی دیگر به معشوقه های وطنی هم رضایت نمیداد و از موسسات فساد اروپا درخواست معشوقه میکرد. این مؤسسات برای شاه و مقامات دربار صدها دختر به تهران میآوردند، همهی اینها عادی مینمود و بخشی از سبک زندگی پهلویها به شمار میرفت. تا اینکه خبر دلدادگی شاه به یک دختر مو طلایی به یکباره همه چیز را تغییر داد.
شاهی که صبح عاشق میشد شب فارغ!
گیلدا دختر سرلشکر آزاد یکی از افسران نیروی هوایی اصفهان بود، در سفری که شاه به اصفهان رفت سخت شیفته او شد و او را با خود به تهران آورد. گستاخی شاه به حدی بود که گیلدا را جلوی چشمان فرح به کاخ آورد و نام طلا را روی او گذاشت. البته فرح به این کارها عادت داشت. در بیشتر مسافرت ها و مهمانی ها، شاه در کنار معشوقه هایش بود و فرح با این موضوع مشکلی نداشت البته خودش هم دست کمی از محمدرضا شاه نداشت. اما حسادت فرح به گیلدا جنس متفاوت تری بود. چرا که محمدرضا چنان شیفته گیلدا بود که هرچه میگفت اطاعت میکرد و هرچه میخواست انجام میشد.
ملکه مادر از این که فرح نسبت به این دختر حساسیت نشان میداد، میگوید: «فرح خودش را روشنفکر میدانست. محمدرضا در مجالس با زنهای این و آن و دخترهای این و آن میرقصید و آنها را در آغوش میگرفت و میبوسید و فرح میدانست که محمدرضا… علاوه بر او با زنان دیگری هم رفت و آمد دارد، اما او نسبت به این دختر فوقالعاده حساس شده بود»
ملکه مادر علت حساسیت بیش از حد فرح را این میداند که «این دختر فوقالعاده قشنگ بود» خصوصاً این که محمدرضا به زیبایی ذاتی این دختر اکتفا نکرده بود و او را نزد پروفسور تسه فرانسوی، دکتر خانوادگی دربار در امور زیبایی فرستاده بود و با چند عمل جراحی «خیلی دیدنی شده بود.» سرانجام فرح بیتاب شد و وقتی «در سعدآباد چشمش به طلا افتاد. جلو رفت و کشیده محکمی به گوش طلا زد»
اختلافات شاه و شهبانو، شاه را به این نتیجه رساند که فرح را طلاق بدهد. ملکه مادر با او وارد بحث شد، ولی شاه اعلام کرد: «چه عیب دارد؟ او را طلاق میگویم. طلاق در میان مردم ایران یک امر مقبول است و خیلی مردها زنشان را طلاق میگویند»؛ اما ملکه مادر طلاق را به صلاح ندانست و با پادرمیانی وی شاه و ملکه توافق کردند که به خاطر مصالح مملکت از هم طلاق نگیرند؛ ولی منبعد با هم کاری نداشته باشند و فقط دوست باشند و سپس، محمدرضا با این تصمیم آزادی خودش را به دست آورد و فرح هم کار خودش را میکرد.
اما در ادامه بلندپروازیهای خانواده گیلدا حتی حساسیت شاه را هم برانگیخت. علم در خاطرات خود آورده، یک روز صبح «شاه خیلی بدخلق بود.» و علت بدخلقی خود را مصاحبه خانواده گیلدا با یک روزنامه ترک دانست که گفتهاند: «با این که شایعات ازدواج [دخترشان با شاه]بیاساس است، اما بدون شک دخترشان معشوقه شاه است.» سرانجام گیلدا نیز دل شاه را زد و تصمیم گرفت او را به تیمسار خاتم فرمانده نیروهای هوایی واگذار کند.
شاه حتی تا آخرین لحظات عمرش دست از هرزگی برنداشت. به گزارش احمدعلی انصاری دوست وفادار و همراه شاه «تا زمانی که حالش به وخامت گرایید هنوز همان روحیه زنبازی را حفظ کرده بود.»
انتهای پیام/
- نویسنده : وحید آهنگ
- منبع خبر : خبرگزاری فارس