جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳
فهمیدم که دیگر امیدی نیست و در یاس و بهت غریبی فرو رفتم 27 آبان 1399
روایتی دردناک از زندگی دختری که ویلچر نشین شد

فهمیدم که دیگر امیدی نیست و در یاس و بهت غریبی فرو رفتم

بعد از این حادثه، همچنان در شوک بودم؛ اما با خود فکر می‌کردم که بالاخره خوب می‌شوم. پزشک‌ها نیز دلگرمی می‌دادند که جوانی و خوب می‌شوی. بعد از ۳ ماه، تحقیق و جست و جو، فهمیدم که دیگر امیدی نیست و در یاس و بهت غریبی فرو رفتم. آری من دچار ضایعه‌ی نخاعی شده بودم!!